به نام خدا
از همدان ساعت ۳:۳۰ راه افتادیم سمت تهران خیابانها شلوغ بود و ترافیک امان نمیداد در راه انواع و اقسام آهنگهای مذهبی و مجاز را گوش دادیم حال جذابی داشتیم همه یک عشق خاص و شوق غیرقابل وصفی داشتند
ساعت ۹:۳۰ شب به زور و بلا دانشگاه شهید مطهری را پیدا کردیم و در خوابگاه آنجا مستقر شدیم. شام جوجه خوردیم که خیلی خوشمزه بود بعد از کلی حرص دادن خانم هوشیار ساعت ۱۰:۳۰ خاموشی زدیم البته دوستان تا ساعت ۳ خواب نداشتند ساعت ۴ صبح با صدای زنگ گوشی خانم چراغی همه بیدار شدیم نماز خواندیم و صبحانه را خوردیم و ساعت ۵:۳۰ باز هم با کلی حرص دادن خانم هوشیار و خانم ربیعی از خوابگاه آمدیم بیرون و راه افتادیم سمت بیت رهبری.
ساعت ۶:۳۰ رسیدیم بیت خیلی شلوغ بود همه جای بیت صدای شعار میآمد همه با عشق منتظر دیدار رهبر انقلاب بودند صف طولانی بسته شده بود یک ربع کامل درون صف بودیم تا کارتهایمان را تحویل دهیم کارتها را که تحویل دادیم تازه اول راه بود.
باز هم یک ربع دیگر در صفی دیگر بودیم تا شناسنامههایمان چک شود خلاصه بگویم چندین دفعه در صفهای مختلف شرکت کردیم تا کاملاً از بالای سر تا نوک پایمان را بگردند و بعد از کلی سختی شیرین بالاخره به حسینیه امام رسیدیم. موجی از عشق به پا بود حال وصل نشدنی که همه داشتند تماشایی بود حتی کسانی که دو یا سه بار هم آمده بودند باز هم همان شوق اول را داشتند.
بعد از کلی شعار دادن و گوش دادن به حرفهای مجری، ساعت ۱۰:۳۰ حضرت آقا وارد سالن بیت شدند چشمان همه پر از اشکهای زیبایی بود مردم در هیاهو بودند که رهبر جانمان را ببینند بیت خیلی شلوغ بود و جایمان نیز تنگ بود فرشهای بیت بسیار فرشهای ضعیفی بودند ولی حال مان خوب بود بعد از ورود آقا تا چند دقیقه در حیرت آقا بودم و چیزی متوجه نمیشدم مداح معروف ایران آقای حسین طاهری در وصف قدرت ایران سرودهای خواند و جمعیت را در هیاهو برد بعد از آن سرودهای انقلابی خواندیم و رهبر شروع کردند به صحبت کردن در بین حرفهایشان تکبیرهای به جایی گفته میشد.
رهبر جانمان که از بیت خارج شد، همچنان شور درون ما جریان داشت و شعارهایمان تا یک ربع دیگر ادامه پیدا کرد لحظه خروج رهبر جمعیت زیادی در جلوی مان بود خانمی از جایش بلند شد و من روی صندلی رفتم تا رهبر جانم را ببینم دوست نداشتم خارج شوم از آن بیت پربرکت.
ناهار مهمان بیت بودیم قورمه سبزی بسیار خوبی را خوردیم و بعد از ناهار به سمت پارک هوافضا رفتیم آنجا هم جای جالبی بود یک چهارم نیروی موشکی و هوایی ایران را دیدیم و با هواپیماهای مختلف عکس گرفتیم در آنجا فهمیدیم که شهید تهرانی مقدم چقدر برای ملت ما زحمت کشیده است و بعد از خواندن نماز مغرب به سمت همدان راه افتادیم دوست نداشتیم برگردیم در زندیه شام خوردیم و ساعت ۱۲ شب به همدان رسیدیم.
سفر جذاب و پر روزی بود و با دوستان بسیار سفر لذت بخشی داشتیم امیدوارم باز هم بتوانم به دیدار حضرت آقا بروم.